سالها پيش يكي از خادمان حقيقي ساحت قرآن و سنت، از سرِ تعهد و دينباوري، و ايمان و اعتقاد دربارهي ترجمهي الغدير، اثر جاودانهي علامهي بزرگوار مرحوم شيخ عبدالحسين اميني چنين نوشت:
دربارهي ترجمهياين كتاب عظيم بايد بگويم كه هر كس در ايران يا هر جاي ديگر جهان بخواهد آن را به زبان فارسي يا زباني ديگر ترجمه كند، يا هر ناشري بخواهد ترجمهاي از آن منتشر سازد ـاگر نظر مترجم يا ناشر خدمت باشد نه چيز ديگرـ بايد بداند كه اصل اين كتاب، بهجز جنبههاي ديگر، از نظر ادبي و سبك نويسندگي، و نثري كه در آن به كار رفته است در سطح بالا جاي دارد. مرحوم اميني سالها زحمت كشيد تا توانست چنين نثري بنويسد، و آن را در الغدير به كار برد، و آن همه اطلاع و معلومات را در قالبي والا عرضه دارد. پس دست كم بايد مترجم، از نظر مايهي ادبي و قدرت تعبير و توان نويسندگي و ملكهي بلاغت و وسعت واژگاني و سطح نثر در حد مؤلف باشد، و در زبان خود، نثري چون نثر الغدير داشته باشد. در اين باره بيش از اين چيزي نميگويم و آرزو ميكنم مترجماني استاد و توانا، اين كتاب را به زبان فارسي و ديگر زبانها برگردانند.1
به نظر ميرسد كه اگر از آن حكيم وارسته و انديشور درد آشنا ـكه با سكوت حكيمانهي2 خويش به مدعيان برميخروشد و درس دين مداري و دينباوري ميدهدـ خواسته شود كه نظر خود را دربارهي ترجمهي الميزان، ميراث ماندگار علامهي بزرگوار مرحوم طباطبايي اظهار دارد، بدون درنگ و تأمل همان سخنان را كه سالها پيش دربارهي الغدير بيان فرمود تكرار نمايد. ترديدي نيست كه زحمات طاقت فرساي بيست و سه سالهي مترجم دانشمند اين اثر ارزشمند3 در جاي خود قابل تقدير و تشكر است، به ويژه از آن جهت كه اين ترجمه مورد توجه و عنايت مرحوم علامه نيز بوده است؛4 اما سخن بر سرِ اين است كه جامعهياسلامي، به خصوص جهان تشيع با مكتوبات جاودانهي خويش چگونه بايد برخورد كند؟ آيا چنين آثار پر خير و بركتي بايد بر اساس احساس تكليف فرديِ اشخاص و طبق ذوق و سليقهي شخصي آنان ترجمه شود؟يا اينكه بايد گروهي مترجم حرفهاي، كه با فن ترجمه آشنا هستند و زبان مبدأ و مقصد را به خوبي ميشناسند، با همت و پشتيباني مؤسسه يا نهادي فرهنگي به اين كار اقدام كنند؟
آن گونه كه از مقدمهي مترجمِ فاضل و سخت كوش الميزان برميآيد، مرحوم علامهي طباطبايي عنايت خاصي به ترجمهي اين كتاب داشتند؛ و با خوش سليقگي و حسن انتخاب، از بين ترجمههاي موجودِ مجلدات مختلف الميزان، يك ترجمه را، بيشتر پسنديدند و علي رغم اينكه مجلدات نخستينِ كتاب، به وسيلهي برخي از فضلاي محترم حوزه ـكه همگي از شاگردان ايشان بودندـ به فارسي ترجمه شده بود، ترجمهي حاضر را ترجيح دادند و به مترجم امر فرمودند كه مجدداً به ترجمهي مجلّدات آغازين كتاب اقدام نمايد.
اما نبايد اين اقدام را پايان كار تلقي كرد و از ارائهي ترجمهاي شيوا و رسا، و بر پايهي فنون ترجمه خودداري ورزيد.
حقيقت اين است كه اگر چه مترجم محترم الميزان، نهايت سعي خويش را در جهت برگردان هر چه مطلوبتر اين اثر به عمل آورد؛اما دشواري چنين اقدامي موجب شده كه پاره اي نقايص در مسير كار پديد آيد و اقدام مجددي را در اين زمينه ضروري سازد.
شايد با توجه به اين ضرورتها، و احياناًپارهاي پيشنهادهاي مكتوب و غير مكتوب بوده است كه جامعهي محترم مدرسين حوزهي علميهي قم، چاپ مجدد الميزان را همراه با انجام اصلاحاتي در دستور كار خويش قرار داد و ترجمهي واحد اين اثر ارزشمند را در بيست جلد به طالبان علوم و معارف غني قرآن عرضه كرد. در مقدمهي اين چاپ آمده است:
دفتر انتشارات اسلامي، با وقوف به اهميت و ارزش فوقالعادهي اين تفسير، و نياز جامعهي اسلامي به آن، خصوصاً پس از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني [رضوان الله تعالي عليه] و با توجه به اينكه مدتها اشتياق مردم به نشر مجدّد ترجمه فوق الذكر بدون جواب مانده بود، بيش از يك سال قبل تصميم گرفت مقدمات حروف چيني و چاپ مجدد كليه مجلّدات آن را با ترجمهي واحد و انجام اصلاحات ذيل فراهم نمايد:
الفـ ويراستاري شامل: اصلاحات دستوري، انشايي، علامت گذاري، غلطگيري و تبديل بعضي جملات يا كلمات غير مصطلح؛
بـ استخراج منابع و مدارك، آيات، روايات و منقولات؛
جـ تهيه فهرست مطالب؛
دـ تهيه فهرست موضوعي كه بايد در يك مجلد مستقل منتشر شود.5
همان گونه كه ملاحظه ميشود ضرورت پارهاي اصلاحات، كه برخاسته از نياز طبيعي جامعهي اسلامي بوده است، ناشر محترم را بر آن داشت تا ضمن تجديد نظر در متن ترجمه الميزان، اقدامات اساسي ديگري نظير تهيه فهرستها و استخراج منابع در آن به عمل آورد.
با اين همه، آنچه ملموس است توفيق درخور تحسين ناشر در انجام بندهاي ب، ج و د، و عدم توفيق كامل در بند الف است. البته بايد از برخي اصلاحات دستوري و انجام پارهاي ويرايشها و حذف بخشي از عبارات و كلمات نامأنوس و غير مصطلح به عنوان موفقيت قابل تقدير ياد كرد؛اما نبايد فراموش كرد كه الميزان به خامهي فيلسوفي عظيم الشأن، و حكيمي جامع الاطراف به نگارش درآمده است كه طبيعي است هر اندازه در راه نزديك سازي آن به فهم عموم مشتاقان، با حفظ اصالت و استواري متن، كوشش به عمل آيد شايسته و ضروري است.
آنچه در مجال مختصر كنوني بدان اشاره خواهد شد، نقد و بررسي ترجمهيمذكور و ارايه نمونههايي در اين زمينه نيست؛چرا كه به نظر ميرسد همين اشارهي كوتاه، ضرورت و بايستگي چنين نيازي را به خوبي آشكار مينمايد. بلكه در فرصت كنوني به ترجمهي پارهاي از آيات قرآن در اين تفسير گرانقدر نظر ميافكنيم تا ضرورت توجه و عنايت مضاعف به انجام پارهاي اقدامات در خصوص الميزان بيشتر آشكار شود.
پيش از ورود در اصل بحث ناچار از بيان اين مقدمه هستم كه انگيزهي نگارنده در التفات به اين موضوع دو عامل بوده است:
نخست اينكه سالها پيش از اين، شنيده بودم كه قرار است ترجمهي قرآن از تفسير نمونه گردآوري شود و با انجام اصلاحات و تجديد نظرهايي به طور مجزّا در يك جلد به چاپ برسد. الحمدللّه چنين هم شد و ترجمهاي كه در جاي خود قابل تحسين است به مشتاقان و علاقهمندان عرضه گرديد. حقير بسيار راغب بود كه ببيند يا بشنود چنين اقدامي دربارهي الميزان هم صورت خواهد پذيرفت يا خير؟ديگر اينكه به مناسبت بررسي بحث نسخ در قرآن، به ترجمهي آيهي106 سورهي بقره از تفسير الميزان مراجعه كردم، و با تعجب بسيار متوجه شدم كه مترجم محترم آيهي مذكور را، لااقل در دو مورد غلط ترجمه كرده است و اين ذهنيت پديد آمد كه نكند نظير چنين اشتباهي در ترجمهي ديگر آيات هم رخ داده باشد. از اين رو تصميم گرفتم با چنين ديدگاهي ترجمهي مذكور را نقد و بررسي كنم.
ابتدا در نظر داشتم كه ترجمهيتمامي آيات را در برگردان الميزان از نظر بگذرانم، و اشتباهاتي از قبيل آنچه را كه در آيهي فوق رخ داده است ـكه به گمانم بسيار زياد نبودـ در مقالهاي متذكر شوم؛ اما وقتي همان جلد اول را به نيمه رساندم با تأسف متوجه شدم كه برخلاف انتظار، دقت و وسواس لازم ـآن گونه كه شايسته استـ در ترجمهي آيات به چشم نميخورد، و شايد مترجم محترم آن اندازه كه براي برگردان متن الميزان وسواس داشته است، در ترجمهي خود قرآن دقت روا نداشته است.
البته نبايد از نظر دور داشت كه اين اثر، زماني ترجمه شد كه موضوع ترجمهي قرآن همانند امروز ـكه در واقع يك نهضتي براي ترجمه قرآن پديد آمده استـ مطرح نبود؛ ولي اين توجيه هم نه تنها رفع تكليف نميكند، بلكه تلويحاً هدف اين مقال را به اثبات ميرساند. يعني حال كه موضوع ترجمهي قرآن، ذهن بسياري از قرآن پژوهان معاصر را به خود معطوف داشته است؛ بنابراين بايسته است كه به اين موضوع در ترجمهي الميزان هم با نظري دقيقتر نگريسته شود. آنچه در پي ميآيد بحث و بررسي مختصري است در اين زمينه كه به منظور ارائهي نسبتاًمطلوب مباحث، آن را تحت سه عنوان تقديم خوانندگان عزيز ميكنيم:
شايد بيشترين ايراد ترجمهي مذكور، مرز قايل نشدن ميان ترجمه و تفسير باشد. علي رغم اينكه عنوان تيتر انتخابي مترجم «ترجمهي آيات» است؛ولي آنچه در عمل مشاهده مي شود آميخته شدن ترجمه با تفسير است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم:
1. در ترجمهي «بسم الله الرحمن الرحيم» در همان آغاز سورهي حمد چنين آمده است:
«به نام خدايي كه هم رحمتي عام دارد و هم رحمتي خاص به نيكان.»6 و در ترجمهي«مالك يوم الدين» آورده است:«خدايي كه مالكيت علي الاطلاقش در روز جزا براي همه مكشوف ميشود.»7 همان گونه كه ملاحظه مي شود، آنچه با عنوان «ترجمه» مطرح شده در واقع تفسير است نه ترجمهي آيات. علاوه بر اينكه «بسمله» در هر سوره به شكلي ترجمه شده است و در بيشتر موارد يكنواخت و همسان نيست. مثلاًدر آغاز سوره بقره اين چنين ترجمه شد:«به نام خدايي آغاز ميكنم كه بر همهي موجودات رحمتي عمومي و بر نيكان از بندگانش رحمتي خاص دارد.»8 و در ابتداي سوره آل عمران آمده است:«به نام خداي رحمان و رحيم».9
2. در ترجمهي آيهي 17 سورهي بقره «مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً فلما اضائت ما حوله…» آورده است:«حكايت آنها چون سرگذشت كسي است كه آتشي بيفروخت تا پيش پايش روشن شود. همين كه اطرافش را روشن كرد….»10
ترديدي نيست كه عبارت «تا پيش پايش روشن شود» افزودهي تفسيري است كه در صورت نياز بايد ميان دو پرانتز يا دو خط تيره قرار گيرد.
3. در ترجمهي آيهي 80 سورهي بقره «قل أتّخذتم عندالله عهداً فلن يخلف الله عهده ام تقولون علي اللّه ما لاتعلمون» آمده است:
«بگو مگر از خدا عهدي در اين باره گرفتهايد كه چون خدا خلف عهد نميكند چنين قاطع سخن ميگوييد؟ و يا آنكه عليه خدا چيزي ميگوييد كه علمي بدان نداريد.»11
آقاي فولادوند آيه را اين گونه ترجمه كرده است:«بگو: مگر پيماني از خدا گرفتهايد؟ ـكه خدا پيمان خود را هرگز خلاف نخواهد كردـ يا آنچه را نميدانيد به دروغ به خدا نسبت ميدهيد؟»12
از مقايسهيدو ترجمهي مذكور روشن ميشود كه عبارات «در اين باره» و «چنين قاطع سخن ميگوييد» ارتباطي به ترجمه آيه ندارد و اضافات تفسيري است.
4. در ترجمهي آيات92 و93 بقره «ولقد جائكم موسي بالبينات ثم اتخذتم العجل من بعده وانتم ظالمون. واذ اخذنا ميثاقكم ورفعنا فوقكم الطور خذوا ما آتيناكم بقوة…» آورده است:«مگر اين موسي نبود كه آن همه معجزه براي شما آورد و در آخر بعد از غيبت او گوساله را خداي خود از درِ ستمگري گرفتيد. و مگر اين شما نبوديد كه از شما ميثاق گرفتيم و طور را بر بالاي سرتان نگه داشتيم كه آنچه به شما دادهايم محكم بگيريد….»13
اولاًعباراتي نظير «مگر اين موسي نبود» و «مگر اين شما نبوديد» كه به صورت پرسشي آمده از سياق آيه به دور است، و آيه به صورت پرسشي نيست. ثانياًبرخي از اين كلمات به اضافهي «و در آخر» افزودهي تفسيري است. ثالثاً ترجمهي «رفعنا» به «برافراشتيم»14 مناسبتر است تا «نگه داشتيم».
5. آيهي 95 سورهي بقره «ولن يتمنوه ابداً بما قدمت ايديهم واللّه عليم بالظالمين» به اين صورت ترجمه شده:«در حالي كه هرگز چنين تمنايي [= تمناي مرگ] نخواهند كرد براي آن جرمها كه مرتكب شدند و خدا هم از ظلم ظالمان بيخبر نيست.»15 بايد توجه داشت كه اولاًمعادل «براي آن جرمها كه مرتكب شدند» در ترجمهي «بما قدمت ايديهم»معادل خوبي نيست و از نوع تفسير يا تعيين مصداق است؛
ثانياً عبارت «خدا هم از ظلم ظالمان بيخبر نيست» هرگز ترجمهي خوبي براي «واللّه عليم بالظالمين» نخواهد بود؛
ثالثاًاگر چه ضمير «ه» در «لن يتمنّوه» به تمناي مرگ در آيهي قبل برميگردد؛ولي به هنگام ترجمه، صحيح آن بود كه آيه به صورت «هرگز آن را آرزو نخواهند كرد»،16 ترجمه ميشد.
همين آيه در سورهي جمعه به اين شكل ترجمه شده است:«و حال آنكه در اثر آن كردار بدي كه به دست خود (براي آخرت پيش) فرستادهاند ابداً آرزوي مرگ نميكنند (بلكه از آن ترسان و هراسانند) و خدا از كردار ستمكاران آگاه است.»17
مشاهده ميشود كه اولاًاين ترجمه تا حدود زيادي به متن قرآن نزديكتر است، و ايرادهاي ترجمهي نخستين را ندارد. ثانياً مترجم متوجه اين نكته بوده است كه افزودههاي تفسيري در صورت نياز بايد داخل پرانتز قرار گيرد.
6. آيهي 135سورهي بقره «وقالوا كونوا هوداً أو نصاري تهتدوا قل بل ملة إبراهيم حنيفاً وما كان من المشركين» اين گونه ترجمه شده:«يهوديان گفتند يهودي شويد تا راه يافته باشيد و نصاري گفتند نصاري شويد تا راه يافته باشيد، بگو: بلكه ملت ابراهيم را پيروي ميكنم كه ديني ميانه است و خود او هم از مشركين نبود.»18
بدون هيچ توضيحي، تنها به اين نكته اشاره ميكنيم كه ترجمهي مذكور را با ترجمهي ذيل مقايسه كنيد تا ميزان دقت و وسواس در ترجمهي آيات، حتي در توجه به ريزترين نكات ويرايشي و مقدار افزودههاي تفسيري مشخص شود.
«و [اهل كتاب] گفتند:«يهودي يا مسيحي باشيد، تا هدايت يابيد»؛بگو:«نه، بلكه [بر] آيين ابراهيم حقگرا [هستم]؛ و وي از مشركان نبود.»19
7. آيهي 133 بقره «أم كنتم شهداء إذ حضر يعقوب الموت إذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدي قالوا نعبد إلهك وإله آبائك إبراهيم وإسمعيل وإسحق إلهاً واحداً ونحن له مسلمون» اين چنين ترجمه شده:
«حال شما كه از اين كيش رو گردانيد يا همان است كه گفتيم فهم خود را از دست دادهايد و يا ميگوييد ما در آن لحظه كه مرگ يعقوب رسيده بود حاضر بوديم اگر اين را بگوييد كه يعقوب از فرزندانش پرسيد:بعد از من چه ميپرستيد؟گفتند معبود تو و پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را كه معبودي يكتاست ميپرستيم در حالي كه براي او تسليم باشيم.»20
شايد اين ترجمه از موارد روشن ترجمهي مغلوط، مشوّش و همراه با اضافات تفسيري باشد. اولاًمعلوم نيست سطر اول اين ترجمه از كجا آمده و براي چيست؟ثانياً «ام كنتم شهداء» كه به معناي «آيا حاضر بوديد؟» هست، به چه دليل به صيغهي متكلمِ «حاضر بوديم» بدون در نظر گرفتن سياق پرسشي جمله، ترجمه شده است؟ثالثاً «اگر اين را بگوييد»ترجمهي كدام بخش از آيه هست؟رابعاً عبارت «يعقوب از فرزندانش پرسيد»ترجمهيدقيق «اذ قال لبنيه» نيست؛زيرا در آيه فعل «قالَ» به كار رفته است، نه فعل «سَئَلَ».
ترجمهي روان و دقيق آيه كه پيچيدگي و دشواري ترجمهي فوق را نداشته باشد چنين است: «آيا وقتي كه يعقوب را مرگ فرا رسيد، حاضر بوديد؟ هنگامي كه به پسران خود گفت:«پس از من، چه را خواهيد پرستيد؟» گفتند:«معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ـمعبودي يگانهـ را ميپرستيم؛و در برابر او تسليم هستيم.»21
از اين نمونهها در ترجمهيمذكور فراوان است كه خوانندگان عزيز با اندك توجهي بدان متفطّن خواهند شد. نكتهاي كه اشاره به آن در پايان اين بخش ضروري است اين است كه مترجم محترم در پارهاي موارد نكات اضافي و افزودههاي تفسيري را در داخل پرانتز قرار داده است. اين مسؤليت ايشان را زيادتر ميكند كه در موارد ديگري كه اضافات تفسيري آورده چرا داخل پرانتز قرار نداده و اگر افزودههاي تفسيري نيست، پس چه ميتواند باشد؟ زيرا آيه تحمل آن الفاظ را ندارد. مثلاً در ترجمهي آيهي 94 سورهي بقره آورده است:«اگر… راست ميگوييد پس تمناي مرگ كنيد (تا زودتر به آن خانه برسيد.)»22
و در ترجمهي آيهي 127 همين سوره مينويسد: «… گفتند:پروردگارا (اين خدمت اندك را) از ما بپذير كه تو شنواي دعا و داناي (به نيّات)هستي.»23
و در ترجمهي آيهي 177 سورهي بقره مينويسد:«نيكي آن نيست كه روي خود را به طرف مشرق كنيد (چون مسيحي هستيد) و يا به طرف مغرب (كه چون يهودي هستيد)…»24
علاوه برآميختگي ترجمه با تفسير، كه متأسفانه به وفور در ترجمهي آيات به چشم ميخورد؛اشكال عمدهيديگر اين برگردان، مغلوط بودن ترجمهها در پارهاي موارد است كه نشان دهندهي بيدقتي و كم توجهي، يا دست كمگرفتن كار ترجمه است.
به نمونههايي از اين موارد به اختصار اشاره ميكنيم:
1. در ترجمهي آيهي 4 سورهي بقره «والذين يؤمنون بما انزل اليك…» آمده است:«و همانهايي كه با آنچه بر تو نازل شده… ايمان دارند.»25
اشكال اين ترجمه آن است كه اولاً «با آنچه» صحيح نيست و بايد «به آنچه» يا «بدانچه» ترجمه شود. ثانياًدر آيه «عليك» نيامده تا «بر تو» صحيح باشد؛بلكه «اليك» است و ترجمه آن «به سوي تو» است. ثالثاً فعل مضارع «يؤمنون»بايد به «ايمان ميآورند» ترجمه شود. در ترجمهي فولادوند ميخوانيم:«و آنان كه بدانچه به سوي تو فرود آمده… ايمان ميآورند.»26
اين نكته را هم بايد متذكر بود كه اگر حذف بخش يا بخشهايي از كلام در جايي جايز باشد؛ بدون شك در برگردان آيات به هيچ وجه مجاز نيست و هيچ حرفي از حروف كلام اللّه مجيد را نبايد به هنگام ترجمه حذف كرد. كاري كه مترجم محترم در پارهاي موارد و از جمله در همين آيه انجام داده است.
2. آيهي6 سورهي بقره «…أأنذرتهم ام لم تنذرهم…» به اين صورت ترجمه شد:«چه ايشان را اندرز بكني و چه اندرز نكني.»27 روشن است كه انذار با اندرز مساوي و معادل نيست. انذار به معناي ترساندن، و البته همراه با آگاهي و خبر دادن از عواقب وخيم امور است. و اندرز معادل پنددادن و توصيه و سفارش كردن است. بهتر آن است كه آيه را به اين صورت ترجمه كنيم: «آنان را (از عذاب الهي) بترساني يا نترساني»28، و يا «چه بيمشان دهي، چه بيمشان ندهي.»29
3. در ترجمهي آيهي 10سورهي بقره «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً…» چنين آمده است: «در دلهاشان مرضي است پس خدا به كيفر نفاقشان آن بيماري را زيادتر كرد.» كه علاوه بر افزودهي تفسيري «به كيفر نفاقشان»، جملهي دعايي «فزادهم اللّه مرضاً» به صورت فعل ماضي ساده ترجمه شد.30
بر اهل فن پوشيده نيست كه يكي از رايجترين طرق بيان جملههاي دعايي در زبان عربي، به كار بردن فعل ماضي و استفادهي جملهي دعايي است. نظير اين عبارات «غَفَرَه الله»، «غَفَرَ الله لنا ولكم»، «رَحِمَه الله»، «لَعَنَه الله» و…. روشن است كه اگر در اينگونه موارد، افعال را به صيغهي ماضي ترجمه كنيم از اصل مقصود به كلي دور افتادهايم. در آيهي مورد نظر هم، سياق آيه به صورت دعايي است و ترجمهي آن به شكل فعل ماضي ـاگر چه بعضي ديگر از مترجمان هم انجام دادهندـ صحيح به نظر نميآيد، و درست آن است كه بگوييم: «و خداوند بر بيماريشان بيفزايد.»31 و اگر اين را نميپذيريم لااقل به عنوان احتمال در نظر بگيريم و بنويسيم: «پس خدا بيماريِ آنان را بيفزود ـيا بيفزايادـ»32
4. در ترجمهيآيهي 18 سورهي بقره «صم بكم عمي فهم لايرجعون» آمده است:«كر و لال و كورند و از ضلالت باز نيايند.»33
ميدانيم كه صُم جمع أصم، بُكم جمع ابكم و عُمي جمع اعمي است و ترجمه اين اسامي به مفرد صحيح به نظر نميرسد. در صورتي كه شكل جمع اين كلمات حفظ ميشد بهتر بود. ترجمه دقيقتر آن چنين است:«[آنها] كران، گنگها و كوراناند….»34 نظير چنين اشتباهي، در ترجمهيآيهي112 همين سوره نيز مشاهده ميشود. در ترجمهي آيهي «ولا خوف عليهم ولاهم يحزنون» آمده است:«و اندوهي و ترسي نخواهد داشت.»35 اولاً «لا»ي نفي جنس در ترجمه نيامده، و تأكيدي كه در متن آيه بوده است در ظاهر ترجمه هيچ مشاهده نميشود. ثانياً آيهاي كه چند ضمير جمع دارد به صورت مفرد ترجمه شده است. برگردان صحيح عبارت فوق چنين است:«و بيمي بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.»36
5. آيهي 30 سورهي بقره «…اني جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء…» اينگونه ترجمه شده:«من ميخواهم در زمين جانشيني بيافرينم. گفتند: در آنجا مخلوقي پديد ميآوري كه تباهي كنند و خونها بريزند؟»37
چنانچه ملاحظه ميشود دو كلمهي «جاعل» و «تجعل» كه هر دو از ريشهي «جعل» به معناي قرار دادن و گماشتن است، يك بار به «بيافرينم» و بار ديگر به «پديد ميآوري» ترجمه شده است كه هيچ يك از اين معاني، معادل دقيق جعل نيست. ترجمهيدرست آيه چنين است:«من در روي زمين، جانشيني [=نمايندهاي]قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند:(پروردگارا) آيا كسي را در آن قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند؟»38
به علاوه مشخص نيست كه چرا فعلهاي مفرد «يفسد» و «يسفك» به صيغهي جمع، آن هم با فاعل مفرد ترجمه شده است. به طور قطع عبارت «مخلوقي پديد ميآوري كه تباهي كنند [؟]و خونها بريزند [؟]» هرگز صحيح نيست و هيچ فارسي زباني اينگونه سخن نميگويد. درست آن است كه بنويسيم: «كسي را در آن قرار ميدهي كه فساد و خونريزي كند؟»39 يا اين چنين بگوييم:«كسي را ميگماري كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد؟»40
6. واژهي «غيب» در آيهي سوم سورهيبقره به «عالم غيب»41 و در آيهي33 همين سوره به «نهفتهها» ترجمه شده، كه اولاً «نهفته»معادل دقيق غيب نيست و همانگونه كه مترجم محترم در آغاز سورهي بقره آورده، خودِ واژه غيب مناسبتر است، و شايد كلمهي «نهان» صحيحتر باشد؛ ثانياًواژهي غيب مفرد است و ترجمهيآن به «نهفتهها» و به صيغهيجمع، هيچ وجهي ندارد. در ساير ترجمهها نيز واژه غيب غالباً به همان غيب ترجمه شده است.42
7.از موارد روشن و بارز ترجمهينادرست، بايد از ترجمهي آيهي 106 سورهي بقره «ما ننسخ من آية او ننسها…» ياد كرد كه اينگونه برگردان شده است:
«ما هيچ آيهاي را نسخ نميكنيم و از يادها نميبريم….»43
همانگونه كه بر اهل فن پوشيده نيست واژهي«ما»بدون كمترين ترديدي، در اين آيه، شرطيه است كه به نافيه ترجمه شده. جالبتر اينكه اين اشتباه در چند جاي ديگر هم تكرار شده. از جمله در ادامهي همان آيه و در بحث از نسخ چنين آمده است:«پس معناي آيه چنين ميشود كه ما عين يك آيت را به كلي از بين نميبريم [؟]، و يا آنكه يادش را از دلهاي شما نميبريم [؟]، مگر آنكه [؟] آيتي بهتر از آن و يا مثل آن ميآوريم.»44
چنانچه اشاره شد كلمهي «ما»در اين آيه شرطيه است و ترجمهي دقيق آن چنين است:
«هر حكمي را نسخ كنيم، يا آن را به [دست] فراموشي بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را ميآوريم….»45 به علاوه، عبارت «ألم تعلم» يك بار در اين آيه و بار ديگر در آيهي بعدي، يعني آيهي 107 سورهي بقره آمده، ولي يكسان ترجمه نشده. بار اول به صورت «مگر هنوز ندانستهاي»و بار دوم به شكل «مگر ندانستهاي.»46
اين عدم يكنواختي در ترجمهي آياتِ مشابه، تقريباً در بسياري از موارد مشهود است. مثلاً «هم فيها خالدون» در آيهي 81 سورهي بقره به «بيرون شدن از آن [=آتش] برايشان نيست» ترجمه گرديده، و بلافاصله در آيهي بعدي، يعني آيهي82 به صورت «ايشان نيز در بهشت جاودانند» برگردان شده است.47
همچنين عبارت «لو كانوا يعلمون» در آيهي 102 سورهي بقره به درستي به «اگر ميدانستند»، و در آيهي 103 همين سوره به «اگر ميفهميدند» ترجمه شده.48 در حالي كه علاوه بر عدم يكنواختي ترجمه، علم غير از فهم است، و عبارت اخير ترجمهي دقيق، آيهي مذكور نيست. همچنين آيه ي134 سورهي بقره «ولاتسئلون عما كانوا يعملون» در صفحهي452 به اين صورت ترجمه شده:«شما از آنچه آنان ميكردند بازخواست نخواهيد شد» و در صفحهي 468، ذيل آيهي141 همين سوره چنين ترجمه شده:«و شما از آنچه آنها كردند بازخواست نميشويد.»
8.در ترجمه آيهي 150سورهي بقره «فلاتخشوهم واخشوني» آمده است:پس از آنها مترس و از من حساب ببر.»49 اولاً عبارت «حساب ببر» معادل خوب و مناسبي براي فعل «واخشون» نيست. و اين قبيل معادلهاي نامأنوس و غير مصطلح كم نيست. علي رغم اينكه بناي ناشر محترم ـآن گونه كه در مقدمه آمدهـ حذف آنها بوده است. نظير عبارت «جور كش» در برگردان آيهي123 سورهي بقره «لاتجزي نفس عن نفس شيئاً» كه آورده است:«هيچ نفسي جور كش نفس ديگر نميشود.»50
و كلمهي «صحنههايي» در ترجمهي «كلمات» در آيهي 124 همين سوره «واذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات» كه آمده است:«و چون پروردگارِ ابراهيم، وي را با صحنههايي بيازمود.»51
ثانياًمترجم محترم چنين پنداشته كه خطاب آيه به پيامبر(ص) است؛ از اين رو به جاي جمع مذكر مخاطب، مفرد مذكر مخاطب ترجمه كرده است. در حالي كه مخاطبان آيه عموم مردماند، نه شخص پيامبر(ص)؛و معناي دقيق آيه اين است:«پس از آنان نترسيد، و از من بترسيد.»52
9.آيهي 146 سورهي بقره «الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم» اينگونه ترجمه شده:«آنهايي كه ما كتابشان داديم قرآن را ميشناسند آن چنانكه فرزندان خود را.»53
اگر از نكتهاي كه پيش از اين دربارهي حذف غير مجاز در ترجمهي آيات گفتيم، صرفنظر كنيم ـكه در اين ترجمه هم به چشم ميخوردـنكتهي قابل تأمل ديگر، مرجع ضمير (ه) در «يعرفونه»است كه مترجم آن را به «قرآن»برگردانده است. در حالي كه علاوه بر مترجمان ديگر54، مرحوم علامهي طباطبايي هم آن را به پيامبر(ص) ارجاع دادهاند. علامه خود در تفسير آيه، در اين باره ميفرمايد:
ضمير در يعرفونه به رسول خدا(ص) بر ميگردد، نه به كتاب؛چون اين معرفت را تشبيه كرده به معرفت فرزندان. و اين تشبيه در انسانها درست است نه اينكه كتاب را تشبيه به انسان كنند. هرگز كسي نميگويد:فلاني اين كتاب را ميشناسد، همان طور كه پسر خودش را ميشناسد. علاوه بر اينكه سياق كلام كه درباره رسول خدا(ص) و وحيي كه تحويل قبله به او است، اصلاً ربطي به كتاب اهل كتاب ندارد. پس معناي جمله اين است كه اهل كتاب پيامبر اسلام(ص) را ميشناسند، آن طور كه بچههاي خود را ميشناسند.55
10. به موارد ديگري از ترجمههاي نادرست توجه فرماييد:
در آخر آيهي 7سورهي بقره عبارت «عذاب اليم» آمده است كه صحيح آن «عذاب عظيم» است ولكن «به عذابي دردناك» ترجمهي شده است56 در ترجمهيآيهي104سورهي نحل هم به جاي عبارت غير مصطلح «عذابي الم انگيز»57 مناسب بود كه به عبارت معروف «عذابي دردناك»ترجمه ميشد.
ـدر ترجمهي آيهي86 بقره «… فلا يخفّف عنهم العذاب»آمده است:«عذاب از ايشان تخفيف نميپذيرد.»58 كه به صورت فعل لازم و معلوم ترجمه شده است. در حالي كه فعل «يخفف» مجهول است كه با حرف جرّ «عن» متعدي شده است و ترجمهي آيه چنين است:«عذاب آنها تخفيف داده نميشود.»59
ـعبارت «أو تأتينا آية» در آيهي 118 سورهي بقره چنين ترجمه شده:«يا چرا معجزه را به خود ما نميدهد؟»60 مشاهده ميشود كه مترجم واژهي «آية» را مفعول فرض كرده و اينگونه ترجمه كرده است. در حالي كه اين واژه فاعل فعل «تأتي» است و چون مؤنث مجازي بوده فعل آن هم مؤنث آمده است و مفعول آيه ضمير بارز «نا» است؛بنابراين ترجمهي آيه چنين است:«يا براي ما معجزهاي نميآيد؟»61 و يا بدين صورت:«يا چرا آيه و نشانهاي براي خودِما نميآيد؟»62
ـآيهي119 همين سوره «انا ارسلناك بالحق بشيراًونذيراً» اينگونه ترجمه شده:«ما تو را به حق به عنوان بشير و نذير مژدهرسان و بيم ده فرستاديم،»63 كه مشاهده ميشود جمع ميان دو اصطلاح بشير و نذير با معاني فارسيشان در يك جمله چندان تناسبي با ترجمه ندارد.
از آنجا كه متأسفانه چنين بيدقتيهايي در ترجمه آيات بسيار زياد است، به همين مقدار به عنوان نمونه و شاهد بسنده ميكنيم و به بخش بعدي اين مقال ميپردازيم.
بخش عمدهي ديگر ايرادهايي كه بر ترجمهي مذكور وارد است، از قلم افتادن سهوي برخي از كلمهها و عبارات است. اين قسم، هم در ترجمهي آيات مشهود است، و هم در برگردان متن عربي الميزان به چشم ميخورد. از آنجا كه بناي اين مقال، تنها بررسي نواقص موجود در ترجمهي آيات است، از ذكر نمونههايي در عبارات ترجمه نشدهي متن الميزان خودداري ورزيده، تنها به بيان مواردي از ترجمهي آيات بسنده مي كنيم:
1. در ترجمهي آيهي19بقره «…يجعلون أصابعهم في آذانهم من الصواعق حذر الموت» آمده است:«…رعد و برقي كه از نهيب آن انگشتان در گوشها كنند.»64
همان گونه كه ملاحظه ميشود عبارت «حذر الموت» در ترجمه نيامده است و ترجمه دقيقتر آيه اين است:«… از [نهيب]آذرخش [و] بيم مرگ، سرانگشتان خود را در گوشهايشان نهند.»65
2. در ترجمهي آيهي 54 سورهي بقره «واذ قال موسي لقومه يا قومِ…» آورده است:«و موسي به قوم خود گفت: اي قوم….»66 در اين آيه كلمهي «اذ» و ضمير «يايِ» محذوف در «يا قومِ» كه كسره بر آن دلالت ميكند در ترجمه نيامده است. معناي آيه بر اساس ترجمهي استاد فولادوند چنين است:«و چون موسي به قوم خود گفت:اي قوم من….»67
اصولاًحذف حروفي نظير «واو» و «فاء» در اين ترجمه كم نيست كه آيه23 و24 سوره بقره شاهد خوبي بر اين ادعاست.68
3. آيهي 69 سورهي بقره اصلاًدر ترجمه نيامده است كه به احتمال زياد به خاطر مشابهت آيات قبل و بعدش، به هنگام حروف چيني از قلم افتاده است. ولي در هر حال تفطّن به اموري مشابهِ اين، در چاپ جديد ضروري مينمود. ضمن اينكه در ترجمهي آيات68 و70 دقت لازم به عمل نيامده است و آيهي «قالوا ادع لنا ربك يبيّن لنا ماهي» در آيه68 به اين شكل ترجمه شده:
«گفتند:براي ما پروردگار خويش بخوان تا به ما روشن كند گاو چگونه گاوي است.»
و در آيهي70 به اين صورت در آمد:«گفتند:براي ما پروردگار خويش را بخوان تا به ما روشن كند گاو چگونه گاوي باشد.»69 يعني يك فراز از دو آيهاي كه مشابه هم هستند، به فاصلهي دو سطر از هم، به اين شكل ترجمه ميشوند (البته اين اشكال بيشتر مربوط به بخش دوم است كه «طرداً للباب»در اينجا مطرح شده است.)
4. آيهي 124 بقره «قال اني جاعلك للناس اماماً» اينگونه ترجمه شده:«به وي گفت: من تو را امام خواهم كرد.»70
همان گونه كه ملاحظه مي شود عبارت «به وي» از افزودههاي تفسيري است. و در مقابل، عبارت «للناس» در ترجمه نيامده. ترجمهي صحيح آيه اين است:«من تو را پيشواي مردم قرار دادم»71
5. در ترجمهي آيهي151 سورهي بقره «كما ارسلنا فيكم رسولاً منكم» چنين ميخوانيم: «همانطور كه رسولي در ميانه شما فرستادم.»72
مشاهده ميشود كه اولاًشبه جملهي «منكم» از ترجمه ساقط شده است، و ثانياً ضمير متكلم مع الغير «نا» در «ارسلنا» به ضمير متكلم وحده در «فرستادم»تبديل شده. ترجمهي دقيق آيه اين است:«همان طور كه در ميان شما، فرستادهاي از خودتان روانه كرديم.»73
6. در ترجمهي آيهي157 بقره «اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة واولئك هم المهتدون» آمده است:«اينان مشمول صلواتي از پروردگارشان هستند و ايشان تنها ايشان راهيافتهگانند.»74
اگر اين ترجمه را با يكي از ترجمههاي موجود، مثلاًترجمهياستاد فولادوند مقايسه كنيم، شايد بدون نياز به هيچ توضيحي، به اشكال آن واقف شويم. در آن ترجمه ميخوانيم:«بر ايشان درودها و رحمتي از پروردگارشان [باد]و راهيافتگان [هم] خود ايشانند.»75
واژهي «راه يافتهگانند» به همين صورت در ترجمهي الميزان نوشته شده است. در حالي كه ميدانيم در زبان فارسي امروزي «هاي» غير ملفوظ به «گاف»بدل ميشود. و اگر بخواهيم واژهاي را كه به اين «ها»ختم ميشود جمع ببنديم، بايد اول آن را به گاف تبديل كرد، آنگاه علامت جمع، يعني «ان» را بدان اضافه نمود. در چنين حالتي «ها» حتماً بايد حذف شود نظير:
خبره ـــ؛ خبرگان؛ بيگانه ـــ؛ بيگانگان؛ نخبه ـــ؛ نخبگان.
اصولاًنگارنده به هنگام نقل از ترجمهي مذكور دقيقاً عين عبارات مترجم محترم را كه غالباًبدون كمترين علايم نگارشي و ويرايشي است، آورده است. ضمن اينكه در حين نگارشِمقاله به اين نكته هم پيبرده است كه انجام اصلاحات دستوري و انشايي و ويرايشي كه ناشر محترم در مقدمه از آن ياد كرده است، علي الظاهر، متن فارسي تفسير را شامل شده است، ودر بارهي ترجمهي آيات، كمترين اصلاحي ـلااقل از نظر ويراستاريـ صورت نگرفته است. دليل بارز اين ادعا هم اين است كه ترجمهيآيات ـالاّ ما شذّ وندرـ از هيچگونه علايم ويرايشي برخوردار نيست.
در پايان لازم به يادآوري است كه آنچه به اجمال بررسي شد ـهمانگونه كه پيش از اين هم بيان گرديدـ نگاهي گذرا به ترجمهينيمي از سورهيبقره در تفسير الميزان بود كه تنها از سه منظر ياد شده مورد مطالعه و بررسي قرار گرفت. بيترديد راهيابي اين ايرادها در ترجمهي متن تفسير هم قابل انكار نيست، و به نظر ميرسد كه با توجه به پيشرفت فن ترجمه، به خصوص ترجمهيقرآن در سالهاي اخير، و نياز روز افزونِ جامعهي اسلامي فارسي زبان ـاعم از ايراني، پاكستاني، هندي، تاجيكي و غيرهـ به اين دايرة المعارف بزرگ قرآني، براي جوامع و مراكز فرهنگي ما بسيار زيبنده و پسنديده است كه به ترجمهيمجدد فارسي اين اثر، بر اساس معيارهاي علمي اقدام نمايند. چنانكه ـظاهراًـ چنين اقدامي در مورد متن عربي آن در شرف انجام است. و علي رغم اينكه متن اين اثر، عربي است؛ اما از آنجا كه به خامهي فردي فارسي زبان و غير عرب است، لجنهاي از عربيدانهاي اصالتاًعرب زبان انجام چنين كاري را بر عهده دارند.
ضمن اينكه از شايستگيهاي مترجم محترم آن، جناب حجةالاسلام و المسلمين آقاي محمدباقر موسوي همداني چيزي كم نميشود و جوامع فارسي زبان از زحمات بيست و سه سالهيايشان در ترجمهي الميزان كمال تشكر را دارد. بيترديد ايشان به وظيفهي سنگين و مهم خود عمل كرده و نزد صاحب قرآن مأجور خواهد بود. اما دريغ از اينكه شخصيت كمنظيري همچون علامهي طباطبايي، و اثر جاودانه و نفيسي همانند الميزان، دستخوش پارهاي ملاحظات اخلاقي و عاطفي شود و يا به آفت سهل انگاري و سادهنگري گرفتار آيد.
بدان اميد كه اين خواست و آرزوي نه چندان پر هزينه و دشوار، در آيندهاي نزديك جامهي عمل به خود بپوشد.
خوب است حُسن ختام اين مقال را هم سخن عالمانه و مسؤلانهي آن حكيم خردمند قرار دهيم، و آنچه را كه ايشان دربارهي الغدير بيان داشته است براي الميزان خواستار شويم كه:
اميد است هيأتي عالم و خوش ذوق و مطّلع از زبان عربي و فارسي (به معناي حقيقي كلمهيمطّلع)و علاقهمند پيدا شوند و كمر همت ببندند، و اين كتاب كم مانند را با آن نثر شورانگيز و مايهور، به صورتي نزديك به اصل، به فارسي برگردانند…. اين اشارهي من ـكه جز به منظور اظهار حقيقت نيستـنبايد كسي را برنجاند. هر كاري حدّي دارد و هر كسي حدّي؛وقتي اين دو حدّ مساوي بود و تطبيق كرد، بايد آن كس به آن كار پرداختن گيرد. … كساني كه در مورد اينگونه كتابها، هر يك جلد از اصل را به دو جلد تقسيم ميكنند، و در حقيقت، تقسيم اصليِ كتاب را تباه ميسازند، كاري نادرست ميكنند…. مترجمِتوانا، مترجمي كه مترجم باشد، بايد هر يك جلد از كتاب عربي را به يك جلد فارسي برگرداند، با حداكثر، در هر صد صفحه، ده صفحه اضافه.»76
1. حماسهيغدير/ 15.
2. امام رضا(ع) در روايتي فرمود: من علاماتالفقهالحلم و العلم و الصمت؛انّ الصمت بابمن ابواب الحكمة. ان الصمت يكسب المحبّة، انه دليل علي كل خير، اصول كافي، 4/342.
3. فاضل دانشمند، حجة الاسلام و المسلمين سيد محمد باقر موسوي همداني، مترجم الميزان در مقدمهيچاپ اخير اين اثر، مدت ترجمهي آن را بيست و سه سال ذكر كرده است.
4. مترجم در مقدمهي چاپ اوّل الميزان در اين باره مينويسد: «ترجمهي پنج جلد عربي تفسير الميزان در ده جلد فارسي به قلم چند تن از فضلاي ارجمند حوزهي علميه قم نوشته، و حتي چاپ شده بود، و حاجت نبود كه ناچيز با نداشتن بضاعت علمي بار ديگر آنرا ترجمه كنم؛ لكن از آنجا كه تا به امروز حدود بيست و چند جلد اين تفسير به قلم اين ناچيز ترجمه شده بود، و استاد عاليقدر ما علامهي طباطبايي كه خدا وجود پربركتش را مستدام بدارد. مايل بودند همهي اين كتاب به يك نسق و يك قلم ترجمه شود و به اين حقير امر فرمودند تا بقيهيمجلدات آن را نيز ترجمه كنم و نيز از آنجا ه مخالفت امر ايشان را شايسته نميديدم، لذا دستورشان را پذيرفته و ده جلد اول اين دورهي تفسير را بار ديگر ترجمه ميكنم تا همهي چهل جلد آن به يك قلم ترجمه شده باشد.» ترجمهي الميزان، مقدمهيمترجم، 1/4. (لازم به يادآوري است كه مترجم محترم اين عبارات را هنگامي نوشتند كه مرحوم استاد علامه در قيد حيات بودند. روحش شاد و روانش جاويد باد.)
5. محمد حسين طباطبائي، الميزان، مقدمه ناشر.
6. همان، 1/24.
7. همان.
8. همان/68.
9. همان، 3/3.
10. همان، 1/87.
11. همان/321.
12. ترجمهي قرآن، فولادوند/12.
13. الميزان، 1/334.
14. ترجمهي قرآن، فولادوند/14؛ مكارم/14.
15. الميزان، 1/341.
16. ترجمهي قرآن، فولادوند/15.
17. الميزان، 19/443.
18. همان، 1/468.
19. ترجمهيقرآن، فولادوند/21.
20. الميزان، 1/452.
21. ترجمهيقرآن، فولادوند/20.
22. الميزان، 1/341.
23. همان/424.
24. همان/648.
25. همان/69.
26. ترجمهي قرآن، فولادوند/2.
27. الميزان، 1/82.
28. ترجمهي قرآن، مكارم/3.
29. ترجمهيقرآن، فولادوند/3.
30. الميزان، 1/87.
31. ترجمهي قرآن، خرّمشاهي/3.
32. ترجمهي قرآن، مجتبوي/3.
33. الميزان، 1/87.
34. ترجمهي قرآن، مكارم/4.
35. الميزان، 1/388.
36. ترجمهيقرآن، فولادوند/17.
37. الميزان، 1/176.
38. ترجمهيقرآن، مكارم/6.
39. همان.
40. ترجمهي قرآن، فولادوند/6.
41. الميزان، 1/68.
42. همان/177.
43. همان/376.
44. همان/377 و6/45 و 11/514.
45. ترجمهي قرآن، فولادوند/17.
46. الميزان، 1/376.
47. همان/321.
48. همان/351.
49. همان/478.
50. همان/400.
51. همان/403.
52. ترجمهي قرآن، فولادوند/23.
53. الميزان، 1/477.
54. ترجمهي قرآن، فولادوند/23؛ مكارم/23؛ مجتبوي/23؛ خرّمشاهي/23.
55. الميزان، 1/491.
56. همان/82.
57. همان، 12/476.
58. همان، 1/328.
59. ترجمهي قرآن، مكارم/13.
60. الميزان، 1/397.
61. ترجمهي قرآن، فولادوند/18.
62. ترجمهيقرآن، مكارم/18.
63. الميزان، 1/397.
64. همان/87.
65. ترجمهيقرآن، فولادوند/4.
66. الميزان، 1/285.
67. ترجمهي قرآن، فولادوند/8.
68. الميزان، 1/91.
69. همان/299.
70. همان/403.
71. ترجمهي قرآن، فولادوند/19.
72. الميزان، 1/478.
73. ترجمهي قرآن، فولادوند/23.
74. الميزان، 1/515.
75. ترجمهي قرآن، فولادوند/24.
76. حماسهي غدير/322.